بچه که بودم
بچه که بودم مدام دستم را از دستان نگرانی که مراقبم بود رها میکردم و آرزو میکردم که یکبار هم که
شده تنها از خیابان زندگی رد شوم حالا که دیگر نمیشود بچه بود و فقط میشود عاشق بود از سر بچگی
هرچه وسط خیابان زندگی سر به هوا میدوم هیچکس حاضر نمیشود دستم را بگیرد و برای لحظه ای
حتی مراقبم باشد !
+ نوشته شده در چهارشنبه هفدهم مهر ۱۳۸۷ ساعت 22:9 توسط ارکــــــــــــــیده
|