حرف اول:

عاشقي را شرط اول ناله وفرياد نيست تا کسي از جان شيرين نگذرد فرهاد نيست عاشقي مقدورهر عياش نيست غم کشيدن صنعت نقاش نيست

 

سلام دوستای گل و نازنین . ببخشید میدونم وبلاگ فقط با رادیو جوانی ها هر ۵شنبه گرد گیری میشه .

اما امکانش نبود ۵شنبه گرد گیری کنم!!!! امروز اومدم یه سرو سامونی به وبلاگ بدم. خوب اول سومین جلسه حلقه وب برخلاف همیشه که توی اتاق اقای گیل ابادی برگزار میشد ٬ این دفعه توی اتاق گروه ورزش شبکه جوان برگزار شد . همه بچه های حلقه وب با هم اساس نامه رو تدوین کردن و... . جالب اینجا بود که ما همه جدی نشسته بودیم داشتیم اساس نامه مینوشتیم و اقای افشین حسینخانی و اقای مهدی استاد احمد داشتن فوتبال دستی بازی میکردن که بعد اقای گلبن هم به عنوان داور به اونا اضافه شدن . خیلی بازی جالبی بود . اینم عکسهاش ...

 این اقای استاد احمد در حال بازی کردن فوتبال دستی .

و این هم نمایی از اقای حسینخانی که با تمام توجه داشتن بازی میکردن که خدایی نکرده گلی نخورن!

خوب اینم از عکسهای اون روز.

میرسیم به جشن ۷تایی ها . نمیتونم بگم جاتون خالی چون هیچ جای خالی ای اونجا پیدا نمیشد . من که خودم به شخصه روی گل نشسته بودم . ساعت ۴:۳۰ که مثلا" ما به خیال خودمون زود رسیده بودیم که جا بگیریم توی کوچه مریم اینقدر جمعیت بود ...

تازه این فقط جلوی ما بود خدا میدونه پشت سر چه خبر بود . حالا توی اون وضعیت یه ماشین میخواد رد بشه که اقای حسنی توی اون ماشینن !! یه نفر که کاملا" داشت میرفت زیر ماشین و یکی هم سرش رفت توی شیشه ماشین!! تلفات زیاد بود!!! بعد اقای حسنی پیاده شدند و گفتند که بزارید من رد بشم روی سن در خدمتتونم ! بعد در باغ رو باز کردند! اقا چشمت رو بد نبینه! عین این ویتنامی های قحطی زده که به یه لقمه نون رسیدن شده بودیم . همه افتاده بودن زمین و همدیگر رو هول میدادن!! بیچاره یه بچه ۴ ساله فک کنم زیر دست و پا مرد!!! بالاخره همه یه جایی برای نشستن پیدا کردیم و برنامه با معرفی ۷تایی ها شروع شد ! ولی فقط اومدن سلام دادن رفتن خونه هاشون ! چون اگه میموندن زنده موندنشون با خدا بود!! اینم عکسهاش...

قرار بود تمام دوبلور ها و ادمهای معروف بیان که فک کنم اقای صادقی بهشون زنگ زد گفت: اگه جونتون رو دوست دارید اینجا نیاین! ولی  مازیار عصری٬ محمد علیزاده ٬ حمید عسگری اومده بودن و شعرهای درخواستی هم میخوندند!

اخر برنامه هم محمد علیزاده اومد که خداحافظ همین حالا رو بخونه همه پا شدند و شمع دست گرفتند! بعد از تموم شدن اهنگ دیدیم دوباره همه دارن هول میدن . من خودم به شخصه روسری دختر خاله ام رو از زیر پای یه پسره بیرون کشیدم و خود دختر خاله ام رو از زیر پای یه دختره . خودم هم که روی یه سنگ زپرتی واستاده بودم که هر لحظه امکان افتادن بود! بعد ما نا خواسته دیدیم روی سن وایستادیم . یعنی با پاهای خودمون نرفتیم ما رو بردن بالا روی سن ! نه برای صحبت و اینجور چیزها که .! برای اینکه یه دفتر بدن به فرزاد حسنی همه رو هول میدادن که بتونن برن بالا !! سن هم چوبی بود که یییییهو شکست!!!!! ما اون بالا مونده بودیم ! نه میتونستیم بریم پائین نه میتونستیم بالا وایستیم!! اقای صادقی هم هی به من میگفتند: ارکیده مگه با تو نیستم میگم برو پائین!! منم هی میگفتم : اقای صادقی نمیشه بشه حتما" میرم از اینجا خلاص میشم!! بالاخره تونستیم از روی اون سن شکسته بیایم پائین و به سلامت به ماشین برسیم ! من که با چشمهای خودم ندیدم اما خیلی ها میگن که یکی از کفشهای فرزاد حسنی از پاش در اومده و با پای برهنه به خانه رفته!!! این از جشن ... البته نمیشه گفت جشن میشه گفت کنسرت محمد علیزاده و مازیار عصری !

کاش می شد.... همه ی آواز های دنیا را، بر روی نت های خنده ات بخوانم
کاش می شد.... برای رسیدنت جاده ها را کاسه کاسه ،نذر آمدنت کنم
کاش می شد.... سنجاق سر همه ی دختر های پرچیـــــــــــــــــــــــــــــــن و دریا ،
آهویی بود ،که ضمانتش ،پیوند تو باشد
با گیسوی بلند ماندن...
کاش می شد.... توت های درخت بلند حیات ما، به دست خاطره های رسیده، تکانده شود
کاش می شد همه ی خواستن های دنیا ،
خواســـــــــــــــــــتن تـــــــــــــــو باشد
کــــــــــــاش می شد...
کــــــــــــاش می شد...
کــــــــــــاش می شد...    
  """ رکسانا جون"""

امیدوارم از این پست خاکی خوشتون اومده باشه . نظر فراموش نشه

میتونید نظرات رو به چت روم تبدیل کنید!

                                                            حرف آخر:

                                        يکي از باغ مردم ميوه مي چيد
                                         که ناگه کله اش را بيل بوسيد
                                     پس از شش روز بيهوشي چنين گفت :
                                              امان از قيمت ميوه شب عيد !